تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4695
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 5554
بازدید ماه : 58832
بازدید کل : 10450587
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

اسماعيليان در ايران
بر طبق اسناد تاريخي آغازگر حركت اسماعيليه نزاري در ايران حسن صباح[51] بوده است 
عصر حسن صباح همزمان با فعاليت‌هاي گسترده داعيان فاطمي در ايران بود. حسن صباح با جند نفر از داعيان اسماعيلي به نام هاي: امير، ضرّاب، ابونجم سراج و مؤمن كه از طرف عبدالملك عطّاش (حجت اسماعيليه در اصفهان) نيابت داشت، ارتباط برقرار كرد و پس از مباحثات و مناظراتي درباره امامت به آيين اسماعيلي درآمد.
در سال 464 ه‍. ق عبدالملك عطاش از اصفهان به ري آمد و نيابت دعوت را به حسن صباح داد و ظاهراً پس از پنج سال گذراندن مقدمات و تعليمات خاص در سال 469 ه‍. ق به او فرمان داد تا براي ديدار با مستنصر خليفه فاطمي به مصر سفر كند.
حسن صباح سفر خود را از ري آغاز كرد و در روز چهارشنبه هجدهم صفر سال 481 ه‍. ق وارد مصر شد و به نمايندگي از طرف خليفه جماعتي از داعيان از جمله داعي الدعاة ابوداوود و نيز شريف طاهر قزويني به استقبال او آمدند. گرچه حسن صباح به مدت يك سال و نيم در مصر توقف داشت و مستنصر خليفه فاطمي نيز از احوال او آگاه بود و بارها از وي ستايش كرده بود اما حسن نتوانست به خدمت او برسد. در اين زمان بر سر موضوع ولايت عهدي خليفه ميان دو پسرش نزار و مستعلي اختلاف افتاد و طرفداري حسن صباح از نزار موجب خشم امير الجيوش بدر شد و در نتيجه او را پس از زنداني كردن در قلعه دمياط از مصر اخراج كردند.
حسن صباح پس از اخراج از مصر از راه شام و حلب به بغداد و خوزستان به اصفهان آمد (حدود سال‌هاي 472 يا 473 ه‍. ق) وي با تبليغات گسترده‌اي كه به كمك داعيان در شهرهاي مختلف ايران انجام داد، موفق شد شمار زيادي از مردم را با «دعوت جديده» آشنا سازد. جويني مي‌گويد: از عايت زهد، بسيار مردم صيد او شده بودند و دعوت او قبول كرده اين امر سبب مي‌شود كه خواجه نظام الملك وزير ملكشاه سلجوقي فرمان دهد كه حسن را دستگير كنند ولي حسن صباح توانست از راه قزوين فرار كرده و وارد قلعه الموت شود سپس با راندن مهدي علوي نماينده ملكشاه به قلعه الموت حاكميت پيدا كرد علاوه بر قلعه الموت قلعه‌هاي ديگري را در اطراف بود به تصرف در آوردند ... به گزارش خواجه رشيد الدين تنها شمار قلعه‌هايي كه اسماعيليان در نواحي رودبار و قهستان و قومس در اختيار حسن صباح قرار گرفت به صد عدد مي‌رسيد. مهم‌ترين قلعه‌هاي آنها عبارت بودند: قلعه‌هاي طبس، تون، توشيز، زوزن و خور و لمسر، گردكوه، ميمون دژ، ديوه، استو ناوندرشم كوه و.... شاهدژ، خان لنجان و سمنكوه، ناطر، طنبوري و... 
تمام تلاش‌ها براي تسخير اين قلعه عليرغم وارد ساختن ضربات و خسارات سنگيني بي‌نتيجه مي‌ماند تا اينكه حسن صباح پس از يك بيماري در شب چهارشنبه 6 ربيع الثاني سال 518 ه‍. ق درگذشت وي پيش از مرگ خود كيا بزرگ اميد را از قلعه لمبسر فراخواند و رهبري اسماعيليه را به او واگذار كرد. از سال 518 تا 557 ه‍. ق كيا بزرگ اميد و پس از وي فرزندش محمد (558 ـ 560 ه‍. ق) رهبري نزاريان را برعهده داشتند و سياست حسن صباح را ادامه مي‌دادند وقتي حكومت را حسن بن محمد (560 ـ 561 ه‍. ق) به دست گرفت برخلاف رهبران قبلي خود را نه داعي كه امام اسماعيليه و از فرزندان نزار بن مستنصر معرفي كرد همان كه حسن صباح وعده ظهور او را داده بود. وي بر اساس نظريه «برپايي قيامت» قائل به اباحيگري مطلق شد به كلي شريعت را كنار گذاشت ... اين انحراف جديد سبب شد كه حجم و شدت تبليغات برضد آنان افزون شود پس از اين تاريخ بود كه اسماعيليان را ملاحده ناميدند ... عده‌اي از پيروان شان هم روي برگرداند و به جاهاي ديگر مهاجرت كردند ...
طولي نكشيد حسن به محمد به قتل رسيد سپس پسر او محمد (562 ـ 607 ه‍. ق) به حكومت رسيد وي نيز راه و روش پدر را دنبال كرد و به مدت 46 سال رهبري نزاريان را برعهده داشت تا در سال 697 ه‍. ق درگذشت. حكومت محمد و حسن شكاف عميقي در مذهب نزاريان و پيروان آنان به وجود آورد كه در حقيقت زمينه انحطاط و سقوط اسماعيليان را فراهم كرد وقتي جلال الدين محمد به حكومت رسيد (607 ه‍. ق) پيروان «دعوت جديد» را به دليل كنار گذاشتن شريعت توبيخ كرد و براي جبران گذشته به احياي مساجد و احكام شريعت و ... پرداخت .... جلال الدين به حسن نو مسلمان ملقب شد... در اين دوره اسماعيليان با خليفه عباسي هم‌پيمان شدند... اواخر حكومت جلال الدين حسن با حمله مغول همزمان گرديد وي به چنگيز پيام فرستاد و اطاعت و فرمانبرداري خود را از او اعلام كرد.
جلال الدين در 15 رمضان سال 618 ه‍. ق درگذشت و پس از او علاء الدين محمد بن حسن در نُه سالگي رهبري نزاريان را تا سال 653 ه‍. ق به دست گرفت.
علاء الدين از سنت پدر دست برداشت به سيره و روش رهبران قبلي ادامه داد ... 
دولت نزاري تنها با يك نفر ديگر يعني ركن الدين خود شاه به حيات خود ادامه داد. درست در زماني كه مسلمانان مشغول درگيري با خود بودند، سپاه مغول حمله خود را به سرزمينه‌هاي اسلامي آغاز كرد و ركن الدين تسليم هلاكوخان شد و به فرمان هلاكوخان قلعه‌هاي اسماعيليه در مدت كمتر از يك ماه همه ويران شد و بدين سان دولت اسماعيليان نزاري در ايران تقريباً هم زمان با خلافت عباسي منقرض شد.[52]

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

قرامطه
وقتي اولين داعيان اسماعيليه در اهواز استقرار يافتند و دعوت به امامت محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق(ع) و اولاد وي كردند. يكي از مبلغان خود را كه عبارت بود از حسين اهوازي به منطقه كوفه فرستاد وي در آنجا با مردي به نام حمدان الاشعث معروف به قرمط ملاقات كرد. حمدان دعوت باطنيه را قبول كرد و در اين راه به حسين اهوازي بسيار كمك كرد و نقل شده است به اندازه‌اي از خود جديّت و كوشش نشان داد كه حسين اهوازي موضوع مسئوليت دعوت به اسماعيليه را در عراق به وي سپرد و او «كلواذا» يكي از توابع بغداد را مركز دعوت خود قرار داد و دعوت او چنان به سرعت انتشار پيدا كرد كه در سال 276ه‍ .ق توانست با خريد اسلحه و تجهيزات و امكانات يك دسته جنگجو تشكيل دهد كه اين دسته جنگجو شروع به قتل عام مخالفان كردند و وحشت و هراس بسياري را در دل مسلمانان عراق انداختند. بسياري از مردم به جهت ترس از جان خود و خانواده‌هايشان به دعوت ايشان پاسخ مثبت دادند. قرامطه عراق در سال 277 قعله محكمي را در سواد كوه به نام دارالهجرة بنا كردند. حمدان از اين به بعد بود كه مقرراتي را وضع كرد و براي خود تشكيلاتي به راه انداخت و نيروهاي نظامي و اسلحه فراوان فراهم آورد. يكي از داعيان حمدان دامادش عبدان الكاتب بود او يكي از افراد وفادار و چيره‌دست وي بود كه به «الامام من آل رسول‌الله» مردم را دعوت مي‌كرد و او توانست دو تن از بزرگ‌ترين ناشران دعوت قرامطه را كه عباتند از: ابوسعيد جَنّابي و زكروية بن مهرويه و هردو ايراني بودند به مذهب خود درآورد. از حدود سال 280ه‍ .ق بود كه ميان حمدان و عبدالله الكاتب با مركز دعوت اسماعيلي در اهواز اختلاف افتاد و از اين جا بود كه مذهب جديدي به نام قرمطي كه از جمله فرقه‌هاي اسماعيلي محسوب مي‌شود به وجود آمد. زكرويه پسر مهرويه و پسرانش يحيي و حسين در شمال عراق و سرزمين شام شروع به نشر عقايد قرامطه كردند و مدتي هم شهر دمشق را محاصره كرده و به غارت كاروان‌ها و قافله‌ها پرداختند و فتنه آنها تا سال 294ه‍ .ق ادامه داشت. 
ابوسعيد جَنّابي از اهالي جَنّا به فارس بود كه دعوت خود را در بحرين و يمامه و فارس انجام داد و سپاهيان خليفه را در هم كوبيد و رعب و هراس در دل مردم انداخت تا اينكه در نهايت به سال 301ه‍ .ق به دست يكي از غلامان خود به قتل رسيد و بعد از او پسرش ابوطاهر با اشاعه دعوت قرامطه و قتل و غارت بلاد عرب و عراق و قتل و غارت كاروان‌ها به حيات خود ادامه مي‌داد و نقل مي‌كنند اعقاب او تا سال 367ه‍ .ق حكومت داشتند. 
وجه تسميه قرمطي‌ها و سرانجام عقايدشان
در اين باره كه چرا فرقه قرمطيه را كه يكي از فِرقه‌هاي اسماعيليه است قرمطي ناميده‌اند نظراتي چند بيان شده است از جمله اينكه اين فرقه منتسب به حمدان الاشعث ملقب به قرمط است در معني كمله قرمطه هم اختلاف‌نظر است. برخي گفته‌اند: قرمطة در لغت يعني ريز بودن خط و نزديكي‌ كلمات و خطوط به يكديگر مي‌گويند چون حمدان الاشعث كوتاه بود و پاهاي خود را هنگام حركت نزديك يكديگر مي‌نهاد به اين لقب خوانده شد. 
و باز مي‌گويند: لفظ قرمط از باب انتساب به قرامطه است به محمدالورّاق كه خط مقرمط با خوب مي‌نوشت و دعوت فرقه اسماعيليه به دست او در ميان قرامطه به كمال رسيد. باز گفته‌اند: كلمه قرمطي در لغت نبطي «كرمتيه» به معني سرخ‌چشم است و...
منبع و مأخذ
تاريخ ادبيات ايران، ج1، صص 250 ـ 255.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

نقش ابوالخطاب در پيدايش اسماعيليه
بيشتر مورخان ريشه فكري و تاريخي اسماعيليه را به گروه خطّابيّه يعني پيروان ابوالخطّاب محمد بن ابي زينب اسدي باز مي‌گردانند. ابوالخطاب از جمله اصحاب بزرگ امام صادق(ع) بوده است وي سئوالات مردم كوفه به نزد آن حضرت مي‌برد و پاسخ‌هاي امام(ع) خود به ايشان مي‌آورد. وقتي او منزلت جايگاهي در نزد اصحاب پيدا كرد به غلو دچار شد به گونه‌اي كه امام صادق(ع) را اِله و خود را پيامبر او ناميد چون امام صادق(ع) از افكار نادرست وي خبردار شد از وي و افكار و عقايدش برائت جست و او را طرد و لعن كرد و به اصحاب خود دستور داد از او دوري كنند. در اين باره عيسي بن منصور روايت مي‌كند كه حضرت صادق(ع) فرمود: پروردگارا اباالخطاب را لعنت كن در حال قيام و قعود و در هنگام آرميدن در بستر از وي بيمناكم.[38]
و جنان بن سدير مي‌گويد: وقتي ميسر از ابو خطاب در حضور امام صادق(ع) ياد كرد آن حضرت فرمود: خدا را شاهد مي‌گيرم كه او كافر و فاسق و مشرك است.[39]
در هر حال افكار و عقايد ابوالخطاب كه با نوعي باطني‌گري و انديشه حلول و تجسم خداوند در افراد آميخته بود در بخش‌هايي از مردم نفوذ كرد و به عنوان يك مذهب استقرار پيدا كرد. نقل شده است وقتي ابوالخطاب و پيروانش از جانب امام صادق(ع) طرد شدند راهي جز توسل به شخصيتي ديگر از اهل بيت پيامبر كه مورد قبول شيعيان باشد نداشتند آنها بهترين فرصت را در وفات اسماعيل به دست آوردند كه هم مورد احترام پدر و هم شخصيتي بس والا نزد عموم شيعيان داشت.
عقيده قرامطه كه به شهادت نوبختي گروهي از پيروان ابوخطّاب بودند در نحوه انتقال امامت به اسماعيل به روشني نشان مي‌دهد كه هدف اصلي خطابيّه از ادعاي خويش، اعراض از امامت حضرت امام صادق(ع) بوده است و بس. به ادعاي آنان هنگامي كه پيامبر خدا(ص) در غدير خم علي(ع) را به امامت نصب كردند، رسالت از وي منقطع شد و به حضرت علي(ع) منتقل گرديد و اين سخن رسول خدا(ص) كه فرمود: مَنْ كنتُ مولاه فعليٌ مولاه در واقع اعلام خروج او از رسالت و نبوت و تسليم آن به علي(ع) بوده است به همين ترتيب امامت در زمان امام صادق(ع) از وي منقطع شد و به فرزندش اسماعيل منتقل شد. حتي بعضي از اسماعيليان با وجود اقرار به وفات اسماعيل در زمان حيات پدر بزرگوارشان امام صادق(ع) معتقدند كه بعد از وفات او امامت به امام صادق(ع) بازنگشت بلكه اسماعيل امر را به فرزندش محمد وصايت نمود و او را به جاي خويش نشاند و امامت را به او تفويض كرد، پس محمد بن اسماعيل بعد از وفات پدرش در حالي به امامت قيام كرد كه جدّش جعفر الصادق(ع) زنده بود همان طور كه فاخور بن يوسف در حيات جدّش يعقوب به امامت قيام نمود.[40]
ظاهر ابوالخطاب و پيروان او توانستند با اين استدلال‌ها امام صادق(ع) را دور بزنند و بدون آن كه چيزي از احترام او بكاهند، امامت او را انكار كنند. آنان ابتداء گفتند كه اسماعيل نمرده است و امام قائم اوست و اظهارات موت او توسط پدرش تنها حيله‌اي براي حفظ جان او بوده است[41] و جعفر بن محمد(ع) در واقع خود پيرو اوست همچنان پيامبر اكرم(ص) بعد از نصب علي(ع) تابع او شد.[42]
نقل مي‌كنند: زنده بودن اسماعيل امري نبود كه شيعيان بتوانند به آساني باور كنند و با وجود امام صادق(ع) به امامت او قائم بودنش معتقد شوند. از همين وري و از آن جهت كه ابوالخطاب توانست يكي از فرزندان اسماعيل را با خود همراه بيابد. به زودي از قولي به حيات و قائم بودن اسماعيل دست برداشت و اعلام كرد كه امامت در زمان حيات جعفر بن محمد به فرزندش اسماعيل و از او به فرزندش محمد بن اسماعيل منتقل شده است. بعدها نقش اسماعيل حتي كمتر از اين شد تا آنجا كه گروهي گفتند امامت مستقيماً از جعفر بن محمد بن اسماعيل منتقل شده است و او همان قائم است كه بعداً ظهور خواهد كرد و زمين را از عدل و داد پر خواهد ساخت. در هر حال به گفته برخي افراد ام الكتاب و كتاب مقدس سري اسماعيليه آسياي مركزي) ابوالخطّاب را مؤسس فرقه اسماعيليه محسوب كرده است او را هم سنگ سلمان فارسي دانسته است.[43]

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

دليل ظهور فرقه اسماعيليه
ظهور فرقه اسماعيليه نتيجه اختلاف در امامت اسماعيل بن جعفر الصادق(ع) با برادر او موسي بن جعفر(ع) بوده است. قائلين به امامت در خاندان اسماعيليه به اسماعيليه يا باطنيه مشهورند و اينان معتقدند كه بعد از رحلت امام جعفر صادق(ع) چون پسرش اسماعيل پيش از پدر درگذشته بود امامت به محمد بن اسماعيل منتقل شد كه سابع تام است و دور هفت با او تمام مي‌شود و بعد از او امامت در خاندان وي باقي ماند. ائمه بعد از محمد به دو دسته تقسيم شدند. 
1. دسته‌اي ائمه مستور بودند و پنهاني در شهرها مي‌گشتند در صورتي كه دعات ايشان آشكارا مشغول دعوت بودند. 
2. ائمه غير مستور: بعد از ائمه مستور دور به عبيدالله مهدي رسيد كه دعوت خود را آشكار كرد و بعد از او اولادش نصّاً بعد نصٍّ امامند و هر كس كه در مخالفت با ايشان بميرد مات ميتة جاهلية به مرگ جاهلي از دنيا رفته است. 
از ميان دعاتي كه در غيبت امام مشغول فعاليت بوده و به پي افكندن مباني اين م ذهب مبادرت كرده است به عقيده اسماعيليه ميمون بن ديصان اهوازي معروف به القدّاح است كه او و فرزندانش مدتي در خوزستان و عراق و شام مشغول فعاليت وبدند و دعاتشان در يمن و بلاد مغرب به نشر دعوت اسماعيلي اشتغال داشتند از بين اين دعات ابوعبدالله حسن بن احمد بن محمد بن زكريا معروف به ابوعبدالله الشيعي در بلاد مغرب قدرت بسيار يافت و دولت اغالبه را در آن سامان از ميان برد و ابومحمد عبيدالله المهدي را كه در سجلماسه محبوس بود آزاد كرد و گفت او همان مهدي منتظر از آل علي است و امامت از آنِ وي است و به اين طريق دولت فاطمي در شمال آفريقا تشكيل شد. (297ه‍ .ق)
منبع و مأخذ
تاريخ ادبيات ايران، ج1، صص 246 و 245. 
نام‌هاي مختلف فرقه اسماعيليه
يكي از شاخه‌هاي كهن و در عين حال بزرگ شيعه اسماعيليه است كه با نام‌هاي چندي در تاريخ شناخته شده است.
الف) سبعيه: از آنجا كه اسماعيليه يكي از گروه‌هاي مهم هفت امامي در ميان شيعيان بودند به آنها سبعيه گفته‌اند. لازم به تذكر است كه اين به آن معني نيست كه اسماعيليه به طور مطلق هفت امامي بودند. بلكه گروه مباركه از اسماعيليه كه مرگ اسماعيل را نپذيرفتند و او را موعود منتظر دانستند بر امام هفتم خويش توقف كردند و هفت امامي شدند بنابراين شايد مناسب آن است كه گفته شود: چون اسماعيل امام هفتم ايشان است اين فرقه را اسماعيليه ناميده‌اند.
ب) قرامطه: اين عنوان در آغاز به گروهي از اسماعيليان كه پيروان حمدان قرمط بودند اطلاق مي‌شد كه كم كم در معناي وسيع تر به همه اسماعيليان به كار رفت.
ج) باطنيه: از آنجا كه اسماعيليان به معاني باطن براي متون ديني يعني قرآن و حديث عقيده داشتند و حتي اين امر را به احكام شريعت هم سرايت مي‌دادند لذا به آنان گروه باطنيه هم گفته‌اند.
د) تعليميه: از آنجا كه اسماعيليان در نشر آموزه‌هاي ديني به جاي اعتماد به عقل و رأي به فراگيري معارف از امام معصوم(عليهم السلام) و داعيان او تأكيد دارند بر اين اساس برخي از شخصيت‌هاي اسلامي نظير غزالي مناسب‌ترين نام براي اسماعيليان را تعليميه دانسته‌اند.
گذشته از آنچه گفته شد عناويني چون: الدعوة الهاديه، خرميّه، بابكيه، ملحده محمره، حرُم دينيّه و ... به اسماعيليان اطلاق شده است كه اغلب اين عناوين از سوي مخالفان شان به آنها داده شده است.[26]
شهرستاني مي‌نويسد: اسماعيليه را در خراسان تعليميه و ملحده مي‌ناميدند و در عراق باطنيه و قرامطه و مزدكيه مي‌نامند.
در ضن اسماعيليه القاب ديگري هم دارند كه مربوط به فرقه‌هاي خاص آنهاست از جمله اين القاب است: قرمطيه، فاطميه، نزاريه، مستعليه، آغاخانيه.[27]
شاخه‌هاي فرقه اسماعيليه
فرقه اسماعيليه خود به شاخه‌هاي مختلفي تقسيم شده‌اند كه عبارتند از:
الف) اسماعيليه خالص: آنان گروهي بودند كه به امامت اسماعيل گرويده و منكر مرگ وي شدند و گفتن او زنده و غايب است و روزي ظهور مي‌كند و امت اسلامي را رهبري مي‌كند و در مورد توجيه عمل امام صادق(ع) كه جنازه اسماعيل را تشيع و تدفين كرد مي‌گويند: اين كارهاي امام صادق(ع) همه جنبه ظاهري داشت و مقصود امام صادق(ع) اين بود كه بدخواهان به گمان اين كه او مرده است درصدد قتل او بر نيايند عارف تامر نويسنده اسماعيلي در كتاب الامامة في الاسلام مي‌نويسد: امام صادق(ع) در سال 138 ه‍. ق ادعا كرد فرزندش اسماعيل در گذشته است و گروهي را در حضور نماينده رسمي منصور بر آن شاهد گرفت او با اين كار مي‌خواست امر را بر مأموران حكومت مشتبه سازد زيرا اسماعيل تعاليم و فعاليت‌هاي برضد حكومت داشت لذا از طرف حكومت تحت تعقيت بود ولي اسماعيل از مدينه به بصره رفت و در سال 145 درگذشت.[28]
مرحوم شيخ مفيد در نقد اين استدلال مي‌نويسد: اسماعيل قبل از درگذشت پدر از دنيا رفت و جنازه او در انظار عموم تشييع و دفن شد حتي امام صادق(ع) دستور داد تا چند نوبت تابوت را روي زمين نهادند و كفن از روي چهره‌اش برگرفتند و به همگان او را نشان دادند تا كسي در مرگ او دچار شك و ترديد نشود. درباره نصب اسماعيل به جانشيني امام صادق(ع) به عنوان امام بعدي هيچ روايتي نقل نشده است. شايد منشاء چنان توهم اين باشد كه چون وي فرزند بزرگ امام ششم بود و علاوه بر آن حضرت صادق(ع) بسيار وي را مورد تكريم و احترام قرار مي‌داد. اين سبب شد كه عده‌اي گمان كنند وي پس از امام صادق(ع) امام شيعيان است.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

رحلت اسماعيل فرزند امام صادق(ع)
نقل شده است عليرغم آن كه امام صادق(ع) بارها از فرزند بزرگوارشان حضرت موسي كاظم(ع) به عنوان جانشين خود ياد كرده بودند ولي مي‌دانستند كه بعدها درباره جانشيني‌اش بين مردم اختلاف پيش خواهد آمد. بر اين اساس وقتي اسماعيل در زمان حيات خود امام صادق(ع) رحلت كرد. با اينكه به خاطر علاقه‌اي كه به اسماعيل داشت بسيار اندوهناك شد حتي بر طبق برخي نق‌ها با پاي برهنه در پي جنازه وي روان شد. اما براي ردّ ديدگاه كساني كه به جانشيني اسماعيل از آن حضرت اعتقاد داشتند دستور داد مردم در مسير تشييع پيكر اسماعيل (از عُريض تا بقيع) او را روي دوش حمل كنند و در بين راه خود امام صادق(ع) به مردم گفت جنازه را بر زمين بگذارند و او در هر بار كفن را از صورت اسماعيل باز كرد و ضمن آن كه صورت وي را مي‌بوسيد و خطاب به اطرافيان و حاضران مي‌فرمود: اين جنازه اسماعيل فرزند من است. در نقلي هست كه امام صادق(ع) به يكي از اصحاب خود به نام داود بن كثير فرمود: ‌اي داود! ببين اسماعيل زنده است يا مرده؟ داود عرض كرد يا بن رسول الله وي مرده است و سپس به شاگرد ديگرشان حمران بن اعين و بار ديگر به ابو بصير و آن گاه به مفضل بن عمرو ... تا به حدود سي نفر از اصحاب حاضر فرمود: همه بنگريد كه فرزندم اسماعيل از دنيا رفته است سپس رو به آسمان كرد و فرمود: خدايا تو شاهد باشد، بدين وسيله امام صادق(ع) حجّت را بر همگان تمام كرد كه بعدها دچار انحراف نشوند و به ناصواب بر امامت اسماعيل معتقد نگردند.[18][19]
رحلت امام صادق(ع) و مسئله انشعاب شيعيان
تا زماني كه امام صادق(ع) در حال حيات بودند، وجود ايشان به شيعيان اتحاد و انسجام بخشيده بود نفوذ معنوي ان حضرت و همين‌طور  شرايط حاكم از به وجود آمدن فرقه‌هاي گوناگون جلوگيري مي‌كرد. اما پس از رحلت آن حضرت بر سر جانشيني امام(ع) در ميان شيعيان اختلافاتي به وقوع پيوست كه دسيسه دشمنان و خودخواهي و دنيا دوستي و مقام‌پرستي برخي بزرگان از خواص و... در اين پيش آمد بسيار مؤثر بود بر طبق برخي نقل‌ها پس از امام صادق(ع) شش فرقه در ميان شيعيان به وجود آمد.
1. ناووسيه: گروهي مرگ امام صادق(ع) را منكر شدند و اظهار نمودند: امام صادق(ع) نمرده است او به زودي باز خواهد گشت. چراكه مهدي منتظر هموست رهبري اين گروه را عبدالله بن ناووس يا عجلان بن ناووس به عهده داشت اين گروه را علماي ملل و نحل ناووسيّه مي‌نامند.
2. اسماعيليه خالصه: گروهي مدعي شدند كه پس از امام صادق(ع) امامت به فرزند بزرگوار او اسماعيل رسيده است اين گروه مرگ اسماعيل را منكر شدند و گفتند: شايع كردن اين خبر كه اسماعيل در گذشته است در واقع براي فريب دادن دشمنان بوده است. اين گروه مدعي بودند اسماعيل نمي‌ميرد تا زماني كه براي رسيدگي بر كارهاي مردم و سامان بخشي به امور آنها قيام كند و استدلال مي‌كردند امام صادق(ع) از امامت او خبر داده و امام جز حق به زبان جاري نمي‌سازد. بنابراين نمي‌شود پذيرفت كه اسماعيل در گذشته است اين گروه را اسماعيليه خالصه مي‌گويند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 20 / 5 / 1394

مقدمه‌اي در معرفي اسماعيليه
اسماعيليه گروهي از اماميه‌اند كه تنها شش تن از امامان شيعه را پذيرفته معتقدند كه امام هفتم، اسماعيل بن جعفر صادق(ع) است نه امام موسي بن جعفر(ع). ايشان بر اين باورند كه امام صادق(ع) بر مادرِ اسماعيل زني يا كنيزي نيفزود (همسري به جز مادر اسماعيل برنگزيد) همان‌گونه كه پيامبر اكرم(ص) تا حضرت خديجه(س) در قيد حيات بودند همسري براي خود برنگيرد و يا همان‌گونه حضرت علي بن ابي‌طالب(ع) در زمان حضرت زهرا(س) همسر ديگري اختيار نكردند. اسماعيليه مرگ اسماعيل در زمان حيات پدر اختلاف پيدا كردند:
گروهي مي‌گويند: امام صادق(ع) پيش از اسماعيل از دنيا رفت.
گروهي ديگر مي‌گويند: اسماعيل پيش از پدر بزرگوارش رحلت كرد. اما قبل از مرگ صريحاً فرزند خود محمد را به عنوان جانشين خود معرفي نمود.
گروه سوم مي‌گويند: اسماعيل پيش از پدر فوت كرد، اما آن كس كه صريحاً امامت محمد را بيان داشت جد بزرگوارش امام جعفر صادق(ع) بودند پدرش اسماعيل گروه ديگر مي‌گويند: امام صادق(ع) فرزندش اسماعيل را براي امامت بعد از خود منصوب داشته است. اما اسماعيل در زمان حيات پدر فوت مي‌يابد و حضرت صادق(ع) اين كار را كردند تا زمينه براي امامت محمد فرزند اسماعيل فراهم گردد.
بنابراين نتيجه مخاطب ساختن اسماعيل اين بود كه امامت از او به تنها فرزندش منتقل شود همان‌گونه كه حضرت موسي(ع) برادر خود هارون را صراحتاً جانشيني خود ساخت ولي هارون در زمان حيات حضرت موسي(ع) رحلت يافت.
تذكر: در اين باره اعتقاد به بداء[1] و يا اينكه امام نصّي بر امامت يكي از فرزندزادگان داشته باشد (به جز مواردي كه از طريق پدرانش چنين نصّي را شنيده باشد) محال و غيرمعقول است. چراكه نمي‌توان با ابهام و جهل به وجود كسي او را به امامت تعيين كرد. ضمناً برخي از اسماعيليه معتقدند كه اسماعيل هرگز نمرد و از سر تقيه مرگش را مطرح كردند تا سوء قصدي عليه او صورت نگيرد. اين عقيده شواهدي نيز با خود دارد. از آن جمله زماني كه محمد برادرِ مادري اسماعيل (كودكي بيش نبود) از كنار تختي كه جسد اسماعيل بر آن قرار داشت، گذشت، ملافه را كنار زد و ديد كه اسماعيل با چشمان باز به وي مي‌نگرد با عجله به سوي پدر آمد و فرياد زد برادرم زنده است. امام صادق(ع) فرمود: حال فرزندان پيامبر در روز قيامت چنين است. و نيز مي‌گويند: اين كه حضرت صادق(ع) بر مرگ اسماعيل از مردم شهادت گرفت و در محضر ثبت كرد (در حالي كه چنين چيزي متعارف نبود) اين بدآن خاطر بود كه به منصور خليفه عباسي خبر رسيده بود كه اسماعيل فرزند جعفر در بصره ديده شده و هنگامي كه از كنار شخصي فلج مي‌گذشته براي او دعا كرده و آن فلج به اذن خداوند شفا پيدا كرده است. به دنبال آن خبر منصور به امام صادق(ع) خبر مي‌دهد فرزندت اسماعيل زنده است در بصره ديده شده اتس، امام صادق(ع) آن شهادت نامه را به اضافه گواهي حاكمِ مدينه را كه در مورد مرگ اسماعيليه تهيه شده بود به منصور فرستاد.
باز اسماعيليه معتقدند: پس از اسماعيل، محمد پسر وي امام هفتم كامل است و دور ِهفتگانه امامت به «مبارك» معروفند بدو ختم مي‌گردد. پس از محمد بن اسماعيل دوره امامان مستور فرا مي‌رسد كه در بلاد سير مي‌كنند و تنها بر دعات مبلغان اسماعيلي) آشكار مي‌شوند. همين‌طور  معتقدند: زمين هرگز از وجود امام زنده و قاهر خالي نخواهد بود، حال يا امام ظاهر و آشكار خواهد بود و يا مخفي و پنهان. اگر امام مستور باشد به ناچار حجت و دَعات او حضور ظاهري خواهند داشت و اگر امام خود ظاهر باشد حجت او پنهاني به كار خود ادامه مي‌دهد.
مي‌گويند: امامان ما بر مدار هفت مي‌گردند مانند روزهاي هفته، آسمان‌ها، كواكب هفتگانه، اما نُقبا بر مدار دوازده مي‌چرخند.
دولت فاطميه بر اساس مذهب اسماعيلي نباشد. ايشان تجمعي از گروه‌هاي مختلفي (مثل واقفه ـ باطنيه، آغاخانيه، بُهره، دروزيه) بودند كه ظهورشان هم چون فرقه‌هاي صوفيه از درون يكديگر و بيشتر در برخي كشورهاي آفريقايي هند و يمن صورت گرفت.
در مورد عقايد اسماعيليه و به عنوان عقيده‌اي ثابت و منفرد، نمي‌توان به صورت منظم و كلاسيك مطالبي ارائه داد. كما اينكه گنجانيدن يا ادغام همه اين عقايد در قالب بررسي يك فرقه بسيار دشوار به نظر مي‌رسد.[2]
منبع و مأخذ
فرهنگ‌نامه فرقه‌هخاي اسلامي، 50 تا 53. 
اسماعيل فرزند امام صادق(ع)
اسماعيل فرزند ارشد امام ششم حضرت صادق(ع) است. مادر وي فاطمه دختر حسين اثرم فرزند امام حسن مجتبيٰ(ع) است. نقل شده است امام صادق(ع) تا زماني فاطمه در قيد حيات بود همسر ديگري اختيار نكرد به همين سبب حدود 25 سال پيش از ولادت امام كاظم(ع) از آن حضرت به جز اسماعيل و برادرش عبدالله فرزند ديگري نداشت.
تاريخ تولد اسماعيل به درستي معلوم نيست اما با توجه به اينكه تولد امام صادق(ع) در آغاز سده نخست هجري و اسماعيل فرزند ارشد ايشان است و نيز با ملاحظه اين نكته كه تقريباً 25 سال اختلاف سنّي ميان امام كاظم(ع) و اسماعيل بوده است مي‌توان حدس زد كه اسماعيل در سال‌هاي سده دوم ديده به جهان گشوده است در مورد رحلت اسماعيل اقوال مختلفي ذكر شده است بر طبق برخي نقل‌ها وي در سال 138 ه‍. قدر عُريض[3] ديده از جهان بر بست[4] و قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.[5]
رفتار امام صادق(ع) با اسماعيل
بر طبق نقل‌هاي تاريخي حضرت صادق(ع) به اسماعيل كه بزرگ‌ترين فرزند ايشان بود مهر و محبت فراواني داشت او را همواره مورد احترام قرار مي‌دادند و براي همگان اثبات شده بود كه حضرت صادق(ع) توجه ويژه به اسماعيل دارد. لذا اين امر سبب شده بود كه بسياري از اصحاب و ياران امام ششم(ع) چنان گمان كنند كه اسماعيل هم به لحاظ اينكه فرزند ارشد آن حضرت است و هم به جهت آن كه امام(ع) علاقه فوق العاده‌اي به ايشان دارد و هميشه او را مشمول مهر و محبت قرار مي‌دهد پس وي پس از حضرت صادق(ع) جانشين وي و امام شيعيان خواهد بود. حضرت صادق(ع) براي جلوگيري از به وجود آمدن چنان تفكر ناصواب تمهيدات فراواني انديشيد كه از جمله آنهاست: تصريح به امامت و جانشيني حضرت كاظم(ع) و استشهادگيري و اقرارگيري از مردم براي رحلت اسماعيل در زمان حيات خوشان و همين طوري شيوه برخورد خاصّ كه در تشييع جنازه اسماعيل داشتند.[6] و [7]

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی